جدول جو
جدول جو

معنی تشنه کام - جستجوی لغت در جدول جو

تشنه کام
کسی که کام او از تشنگی خشک شده باشد، بسیار تشنه
تصویری از تشنه کام
تصویر تشنه کام
فرهنگ فارسی عمید
تشنه کام
(تِ نَ / نِ)
کسی که کام وی ازتشنگی خشک شده باشد. (ناظم الاطباء). سخت تشنه. تشنه لب، آرزومند. خواهان چیزی:
ز فیض باده جوش گل بباد است
چراغان تشنه کام یک چراغ است.
محمد زمان راسخ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تِ نَ / نِ)
آرزومندی. خواهان چیزی بودن:
دگر از تشنه کامی های مشتاقان چه می پرسی
به رنگ لاله تنها جام می نوشد نبیذ اینجا.
ناصرعلی (از آنندراج).
رجوع به تشنه کام شود
لغت نامه دهخدا
(تِ نَ / نِ چَ / چِ)
حریص. آزمند:
تشنه چشم افتاده است آیینۀ اسکندری
ورنه آب زندگانی دل سیاهی بیش نیست.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
قریه ای است یک فرسنگی مغرب اصطهبانات. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(گُ نَ)
پنج فرسنگی مشرق شیراز محصول شتوی آن دیمی است و صیفی آن از آب چاه اندک شور و تنباکوی آن شهرتی دارد. (فارسنامۀ ناصری گفتار دوم ص 194)
لغت نامه دهخدا
(اَ صَ)
کشندۀ خواهان آب. که تشنگان را کشد. که تشنه را بفریبد بطلب آب و بکشد:
زین سراب تشنه کش پرهیز کن
تشنگان بسیار کشته ست این سراب.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
مرتعی در روستای چه جای کتول
فرهنگ گویش مازندرانی